"رهبر انقلاب در دیدار فعالان عرصه صنعت هستهای به پیوند معنویت و پیشرفت و نیز پیوند علم و دین اشاره کردند. تأکید ایشان بر حفظ زیرساختهای هستهای، عمدتا دغدغهای علمی است تا سیاسی و امنیتی. حتی مبنا و ریشه اقتدار را علم میدانند."
به گزارش گروه سیاسی ، محسن سلگی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی درباره بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مدیران و اعضای سازمان انرژی اتمی در روز گذشته، به شرح زیر نوشته است:
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دانشمندان، متخصصان، کارشناسان و مسئولان صنعت هستهای کشور، به پیوند معنویت و پیشرفت و نیز پیوند علم و دین اشاره کردند. قابل ذکر است که تأکید ایشان بر حفظ زیرساختهای هستهای کشور، عمدتا دغدغهای علمی است تا سیاسی و امنیتی. ایشان حتی مبنا و ریشه اقتدار را علم میدانند.
بیانات رهبر انقلاب در خصوص توافق به معنای اعتمادکردن ایشان به غرب نیست اما همزمان نشاندهنده آن خواهد بود که ایشان هرگز تمامیت غرب و علم غربی را بهطور مطلق رد نکردهاند، بلکه روحیه استعماری و قدرتطلبی ناشی از علم در غرب را مورد رد و طرد قرار دادهاند: « پیشرفت علمی و اقتباس علمی - که من به اقتباس معتقدم؛ اما به ترجمهی محض و اکتفای به ترجمه، معتقد نیستم - کاری لازم است و اسلام هم ما را به این، امر میکند. بههرحال گرفتن علم از دیگران، با گرفتن فرهنگِ دیگران اشتباه نشود. این مغالطهی بزرگی است که کسی بگوید علم غربیها خوب است، پس فرهنگ و سیستم زندگی و اخلاقشان هم خوب است؛ نه، اینها با هم ملازمهای ندارد. علمشان خوب است؛ اما این علم، پروریده و ساختهی این فرهنگ نیست؛ حتّی این فرهنگ به این علم ضرر هم میزند.» 1381/07/03
افزون بر این، رهبر انقلاب علم را منشأ قدرت تلقی کرده و مقاومت در برابر غرب را بدون اتخاذ آن و بدون پیشرفت علمی، ناممکن میدانند. به بیان دیگر، یک نوع علمگرایی -علمگرایی رایج در تاریخ جدید غرب- به وحشیگری منتهی شد اما یک علمگرایی-علمگرایی انقلاب اسلامی- به مقاومت در برابر آن وحشیگری.
این مقاومت یک نقطه ملاقات و تلاقی علم و دین است. اینجاست که هم علم و هم دینْ منشأ عزت، استقلال، آزادی، آزادگی و مقاومت در برابر استعمار و نیز عامل تولید معنویت میشود. همچنان که علم عامل قدرت است، دین نیز عامل قدرت است.
سازگاری علم و دین در دنیای اسلام برخلاف دنیای غرب
رهبر معظم انقلاب اسلامی میفرمایند:« قرن چهارم هجری، قرن اوج شکوفایی تمدّن اسلامی است. اگر کتاب «تمدّن اسلامی در قرن چهارم» را مطالعه کنید، خواهید دید که در قرن چهارم هجری - یعنی همان قرن یازدهم میلادی؛ یعنی اوج ظلمت جهل در اروپا که هیچ چیز نبوده - اوج شکوفایی اسلامی مربوط به ایران است. دانشمندانی هم که هستند - جز تعداد خیلی معدودی - تقریباً همه ایرانیاند؛ در حالی که دین و دینداری در همان اوقات در ایران از اروپا کمتر که نبود، خیلی بیشتر هم بود. پس، این دین نیست که مانع علم است؛ یک چیز دیگر و یک هویّت دیگری است که مانع از پیشرفت علمی میشود. آن چیست؟ آن، جهالتهای گوناگون مردم است؛ خرافات مسیحیتِ آن روز است. هرگز در دورهی اسلامی دیده نشد که یک عالِم به جرم علم، مورد اهانت قرار گیرد؛ در حالی که در اروپا به جرم علم یکی را کشتند، یکی را سنگسار کردند، یکی را به دار زدند، تعداد زیادی را آتش زدند!» 1378/07/19
همچنین در جایی دیگر درباره تعارض تاریخی -و نه ذاتیِ- علم و دین در غرب هم در دوره قرون وسطی و هم بیاخلاقی فضای علمی اکنون غرب که محصول دینزدایی است چنین میگویند:
«اروپاییها هرچه از لحاظ علمی خوب و جلو هستند، از لحاظ اخلاقی - چه اخلاق فردی، چه اخلاق اجتماعی و تاریخی - آدمهای ناباب در بینشان خیلی زیاد است. نمیخواهم مطلق بگویم که بدند؛ اما خیلی چیزهای بد در بین آنها هست؛ از جمله همین تحریفهای تاریخی و این دروغهای ملی بزرگ. اینطور منعکس کردند - البته از همان افکار قرن نوزدهمی است - که تا وقتی علم و دین هر دو میخواستند در جامعه حضور داشته باشند، دین جا را برای علم تنگ میکرد و اجازه نمیداد؛ لذا علم متوقّف میماند! دلیلش چیست؟ دلیلش قرون وسطی! در قرون وسطی، در بین مردم دین بود و زیاد هم بود، تعصّبآمیز هم بود؛ با این همه علم پیشرفتی نکرد؛ اما بتدریج از لابلای این صخرههای دشوارِ تعصّب و اعتقاد دینی، رگههای علمی بیرون آمد و جا را برای دین تنگ کرد - خودش بیرون آمد و صحنهگردان شد و دین را به انزوا راند - این تحلیلی است که آنها میکنند. این تحلیل، تحلیل غلطی است؛ یعنی ناشی از حقایق و واقعیّات نیست. اوّلاً قرون وسطایی که آنها میگویند، قرون وسطای دوران جهالت و بدبختی اروپاست، نه دوران عقب ماندگی علمی همه جای دنیا؛ اینها اروپا را تعمیم میدهند. حالا فرض بفرمایید اوج قرون وسطی و تاریکی قرون وسطی چه زمانی است؟ قرنهای دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی است؛ یعنی قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری؛ یعنی اوج شکوفایی علمیِ کشورهای اسلامی و در رأس همه ایران؛ یعنی قرن ولادت و زندگی ابنسینا و رازی و فارابی و دیگران. همهی این شخصیتهای بزرگ، آفتابهایی هستند که از این طرف دنیا تابیدند.»
به بیان موجز در دوره قرون وسطی این دین تحریف شده بود که عرصه را بر علم تنگ کرده بود و در دوران جدید، علم تحریف شده و ناقص است که عرصه را بر دین تنگ کرده است.
از «علم برای قدرت» تا «علم به منزله قدرت»
رهبر انقلاب همچنین علم را منشأ اقتدار و قدرت می دانند. این متفاوت از رویکردی است که قدرت را منشأ و تعیین کننده علم میداند و معتقد است که علم باید در خدمت قدرت و دولت باشد. بالعکس، چنین به نظر میرسد که رهبر انقلاب معتقد است دولتها اولاً باید خادم نهاد علم باشند و ثانیاً خود نیز باید مجهز به علم باشند و در تعالی علمی جامعه بکوشند.
از نظر ایشان نه تنها قدرت و اقتدار، که بنیاد زندگی و رفاه و سعادت مردم نیز علم است. ایشان در این زمینه میفرمایند:
«اگر ما برای یک کشور، عزّت و آبرو و رفاه و اقتدار جهانی و پیشرفتهای علمی بخواهیم، باید از طریق علم وارد شویم. من نمیگویم برای سعادت یک جامعه، علم کافی است. میبینیم که در دنیا کشورهایی هستند که علم هم دارند، اما واقعاً سعادتمند نیستند و در مشکلات فراوانی دست و پا میزنند. قطعاً علم نه فقط یک شرط لازم، بلکه یک شرط لازمِ بسیار مهمّ است و باید در کشور پیش برود. بنابراین، اهمیت علم معلوم است. اگر امروز کشوری از لحاظ علمی پیشرفت نکرد، نه اقتصادش پیشرفت خواهد کرد، نه اقتدار جهانیش پیشرفت خواهد کرد و نه زندگی مردم پیش خواهد رفت.»
1378/07/19
ذکر این ملاحظه ضروری است که رهبر انقلاب در سخنرانی دیگری تأکید کردند که علمگرایی و اتخاذ علم در صورتی که همراه با تعهد دینی نباشد، به استثمار دیگران منتهی میشود. ایشان سیاست استعماری غرب را مصداق همین استعمارگرایی تعدیگری تلقی کردهاند و در این زمینه میفرمایند:
«این علم دو جور میتواند هدف داشته باشد: یک جور هدفی که دارندگان کنونی علم در دنیا آن هدف را داشتند و دنبال کردند و آن هدف، هدفی است ناپاک و نامقدس. به ادعاها نگاه نکنید؛ واقعیت قضیه در پیشرفت علمی غرب، واقعیت بسیار تلخ و بسیار تأسفآوری است؛ واقعیتی است که انسان به هیچ قیمتی حاضر نیست به سمت آن حرکت کند. پیشرفت علم در دنیای غرب، چه از وقتی که اساساً تحرک علمی غرب شروع شد - باید گفت تحرک فکری، که مقدمهی تحرک علمی بود - که از قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا و در انگلیس و در جاهای دیگر شروع شد، چه آن وقتی که انقلاب صنعتی در قرن هجدهم ابتدا در انگلیس به وجود آمد؛ ایجاد کارخانجات بزرگ و ماشینهای عظیم که بتدریج در طول چند ده سال این اتفاق افتاد، بعد تولید ثروت از این راه - حالا آنچه که در خود آنجاها شد، چه حقوقی پایمال شد، چه فقرائی از بین رفتند، طبقهای که بر اثر این ماشینهای بزرگ به وجود آمد، چه ظلمهائی به مردم کردند، آنها بماند - بعد بتدریج گسترش این علم و فناوری در دیگر کشورهای اروپائی، به قیمت نابودی آزادی بسیاری از ملتها، تهدید هویت بسیاری از ملتها و وارد آمدن یک ظلم عظیم، همراه با سبعیت بر بسیاری از کشورها و ملتها تمام شد. آنها احساس کردند مواد اولیه لازم دارند، احساس کردند بازار فروش لازم دارند؛ این هم در کشورهای دیگر بود؛ لذا از این دانش استفاده کردند و در مقابل شمشیر و نیزه، توپخانه تولید کردند؛ بعد هم انگلیسیها و هلندیها و پرتغالیها و فرانسویها و بعضی دیگر از کشورهای اروپائی راه افتادند رفتند به اطراف دنیا، آنقدر با ابزار علم و فناوری در دنیا فاجعهآفرینی کردند که اگر اینها را جمع کنند، یک دائرةالمعارف عظیم خواهد شد با دهها مجلد و گریهآور. ... فقط آمریکا هم نیست؛ آمریکا بعد ملحق شده.» 1389/07/14
چنانکه در بیان فوق میبینیم، رهبر انقلاب مبنای پیشرفت علمی غرب را چپاول ملتهای دیگر قلمداد میکنند. به بیان دیگر، پیشرفت غرب هم علت و هم معلول استعمار بوده است.
علم و دین؛ مسئول رفاه مادی و سعادت معنوی مردم
میتوان مساله استعمارگرایی غرب و علم در غرب را به دوگانگی و ناسازگاری علم و دین در غرب چه در دوره قرون وسطی چه دوره جدید نسبت داد. در حالی که در تاریخ اسلام و ایران، علم و دین عمدتاً در سازگاری بودهاند.
بنا بر آنچه گذشت، بدون پیوند محکم میان علم ودین نه تنها پیشرفت حقیقی -پیشرفتی که علاوه بر بعد مادی، در بعد معنوی هم باید چشمگیر باشد- رخ نمیدهد، بلکه ممکن است تعدیگری و وحشیگری نیز در انتظار دولتها و جوامع باشد.
نکته دیگر اینکه رهبر انقلاب اسلامی علم را قدرت میدانند نه اینکه علم را برای قدرت بخواهند. در اینجا اصالت با علم است و علم نه تنها بنیاد قدرت، که بنیاد سعادت معنوی و نیز رفاه مادی مردم است.
علم و دین هر دو به رفاه مادی و سعادت معنوی منجر می شوند اما به شرطی که به طور همزمان توسط انسان مورد توجه قرار گیرند. چه دینگرایی انحصاری و چه علمگرایی انحصاری، ظلم به خدا و خلق و طبیعت را در پی خواهد داشت و سبب آسیب به فرد، جامعه و محیط زیست میشود.
همین تلاقی و پیوند علم و دین است که عامل فتوای حرمت سلاح هستهای میشود. چراکه این سلاح به طبیعت و سلامت نسلی انسانها آسیب میرساند و مانند هر سلاح کشتار جمعی دیگری مورد نفی اسلام است.
انتهای پیام/