در آستانه دومین شب از لیالی قدر، مناجاتهایی با پروردگار متعال از زبان شاعران منتشر میشود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ، شب قدر فرصتی برای خلوت کردن جان و روح با پروردگاری است که ستارالعیوب است، مهربان است و بیحساب میبخشد.
شب قدر زمانی برای زدودن سیاهیهای گناه از روحی است که از ذات پاک باری حق تعلی گرفته شده که در آیه 29 سوره حجر میخوانیم: "فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ" (هنگامىکه آن را نظام بخشیدم، و در او از روح خود (روحى شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید.)
شب قدر فرصتی برای بندگان است تا نعمتهای الهی را شکر بگویند و در سایه این شکرگزاری به درگاه کسی بروند که لطفش دائمی است و هیچگاه بندگانش را فراموش نمیکند.
در آستانه دومین شب از لیالی قدر، چند بیتی مناجات با پروردگار متعال از زبان شاعران منتشر میشود.
گرچه بر این آستان روی سیاه آوردهام
شرمسارم، اشکهایم را گواه آوردهام
دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست
من برایت کولهباری از گناه آوردهام
در جزا، پروندهی ما را بسوزان جای ما
از قضا، من نامهای پُر اشتباه آوردهام
خستهی راهم، به یک لبخند مهمانم کنید
از خرابات هوس، حال تباه آوردهام
دل بریدم از همه، دل بستهام بر مهر یار
رخصتی فرما، رفیقی نیمهراه آوردهام
باز کن آغوش خود بر بندهی آلودهای
من به ستارالعیوبیات پناه آوردهام
کارهایم زشت بود، اما نهادم زشت نیست
مهر مولایم علی را عذرخواه آوردهام
پای من لغزید و دستم را گرفت این روضهها
نیمه جانی از کنار پرتگاه آوردهام
تحفهای دارم که بی شک حاجتم را میدهند
اندکی "تربت" به درگاه الله آوردهام
داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومندِ نجات
مثل "حر" رو بر "مسیح قتلگاه" آوردهام
(سید روح الله مؤید)
گدای کوی تو برگشته از یک راه طولانی
و آوردهست با خود کولهباری از پریشانی
بیابان در بیابان گم شده در وادی ظلمت
گرفتار هوای نَفْس در طوفان حیرانی
بگیر از لطف، دستش را که تنها و زمینگیر است
نمانده در بساط او بجز آهِ پشیمانی
به تو امیدوارست و بُریده از همه عالم
یقین دارم که از درگاه خود او را نمیرانی
گرفته دامن عفو تو را این خسته از عصیان
نشسته زیر چتر إلتجا با چشمِ بارانی
تمام خواهش او یک نگاهِ مهربانِ توست
نه تاج خسروانی خواست نه تخت سلیمانی
ببین در صفحهی پیشانیاش حال دل او را
که هم ناگفته میدانی و هم ننوشته میخوانی
مگر او را به (اُدعونی) نخواندی سوی خود یارب؟
کنون آغوش بگشا بندهات آمد به مهمانی
(کمیل کاشانی)
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خوردهست إحیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم
به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب
پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درماندۀ گوشهنشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من
مقدّر میشود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
(رضا ابوذری)
بر عفو بیحسابت، این نکتهام گواه است
گفتی که یَأس از من، بالاترین گناه است
من غرق در گناهم، مسکین و رو سیاهم
تنها تویی پناهم، «لا تَقنَطُوا» گواه است
هرگز نمیپسندی، دَر بَر رویم ببندی
آخر کجا گریزد، عبدی که بیپناه است
در دیده اشک سُرخم، بر چهره رنگ زردم
مویم شده سفید و، پروندهام سیاه است
بازآمدم به سویت، برگشتهام به کویت
این بندۀ فراری، محتاج یک نگاه است
من عهد خود شکستم، من راه خویش بستم
ور نه به جانب تو، هر سو هزار راه است
یک جمله با تو گفتن، ذکر هزار سال است
یک لحظه بیتو بودن، یکعمر اشتباه است
یک یا اِلهی اَلْعَفو، جبرانِ جُرمِ یک عمر
یک شام قَدر با تو، بِهْ از هزار ماه است
(غلامرضا سازگار)
چنان زلفی که در باد صبا گردد رها یک شب
گره وا میشود از پیچ و تاب کار ما یک شب
به شوقِ روزه، آغوش سحرگاهان به ما واشد
که میاُفتد گذارِ روسیاهان تا خدا یک شب
به دریای ندامت غرق شد اعمال ما شاید
به ساحل آورند ایمان ما را موجها یک شب
امام عصر هر شب در مناجات است و میدانم
بگیرد دست ما را لطفِ آن دستِ دعا یک شب
خدا هم خِجلت ما روسیاهان را نمیخواهد
شب قدر است در بین تمام روزها، یک شب
خدای مهربانم زود میبخشد گناهم را
فقط باید بکوبم حلقهی این خانه را یک شب
شب احیاست مهدی جان! دلم را زنده کن باعشق
بیا ای خسرو خوبان به دیدار گدا یک شب
قدم بر چشم من بگذار تا قرآن به سر گیرم
چه خواهد شد ببینم آن جمال دلربا یک شب؟
خدایا رحم کن بر ما به حق سِرّ مستورت!
همان سِرّی که شد در #دیر_راهب برملا یک شب
همان سِرّی که سَر زد از فراز نیزهها یک روز
همان سِرّی که در ویرانه شد مشکلگشا یک شب
حرم پُر میشود از عطر سیبِ حضرت زهرا
که میآیند در کرببلا، آل عبا یک شب
کند ذکر مصیبت، مادری داغِ پسر دیده
به آه و ناله میگریند جمع انبیا یک شب
گنهکارم ولی نور امیدی هست در قلبم
که میآید به فریادم علیِ مرتضی یک شب
(سید روح الله مؤید)
انتهای پیام/