تاروپود «سیاگالش» با قصهی پیامبران تنیده شده؛ اما قصهی حضرت یوسف پررنگتر به نظر میآید. چراکه علاوه بر همنامی شخصیت روحانی، رخدادهای داستانی او نیز به قصهی حضرت یوسف شباهت زیادی دارد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، کتاب «سیاگالش»، نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه از انتشارات صاد یکی از نامزدهای جایزه جلال دربخش رمان است. علیرضا ارسنجانی نویسنده مجموعه داستان بازی بزرگ و داور جشنوارههای ادبی متعدد یادداشتی درباره این کتاب نوشته و برای انتشار در اختیار قرار داده که در ادامه آن را میخوانید:
سالهایی که دیدگاههای شهید مطهری رتبهی نخست را در روشنگری دینی به عهده داشت، کتاب علل گرایش به مادیگری ایشان مورد توجه قرار گرفت. چراکه موانع دینداری جامعهی مدرن، از زبان یک روحانی و از زاویهی دروندینی بررسی میشد. این بار ابراهیم اکبری دیزگاه، در قالب رمان «سیاگالش» به این موضوع رو کرده.
قصه خطی و ساده پیشمیرود؛ یک روحانی ساده و بیعیب و نقص، به روستایی فراخوانده شده تا دهه محرم به تبلیغ حماسه عاشورا بپردازد. روستا میان دوکوه واقع شده که جنگل، پیرامونش را احاطه کرده. در مواجههی نخست، انگار روحانی آمده تا خودش را تزکیه کند. نگاه درخوری به اهالی ندارد. در کوه شرقی و غربی خدا را میجوید.
یوسف رستمی از نخستین برگهای رمان، خردهروایتهایی از پیامبران را یادآوری میکند. از حضرت آدم و عِلمش به اسمها شروع میکند و رد شدن موسی از نیل را یادآور میشود. یکسوم نخست رمان بیهیج مسئلهای حضور روحانی منزه، روایت میشود. تنها سؤالی که در این ثلث، راوی (و خواننده) را درگیر میکند، گُم شدن روحانی قبلی است؛ پیش از یوسف رستمی، روحانی دیگری که بر حسب اتفاق نامش مهدی بوده، غیب شده. هرکدام از اهالی قصهی گم شدن شیخ مهدی را به نحوی برای یوسف نقل میکند. این روایتها یوسف رستمی را ملتفت میکند که با مردمی با عقاید متضاد مواجه شده. به گمان راوی، مردم با کثرت خدا را فراموش کردهاند. در گام نخست تلاش میکند اهالی را به خدا بازگرداند. اما انگار پلان و برنامهای برای این هدف ندارد به جز کتاب قرآن؛ در پاسخ به هر مسئله یا شبههای به نص صریح آیات استناد میکند تا پرسشگر پاسخش را دریابد.
چنانچه پیشتر گفته شد، تاروپود سیاگالش با قصهی پیامبران تنیده شده؛ اما قصهی حضرت یوسف پررنگتر به نظر میآید. چراکه علاوه بر همنامی شخصیت روحانی، رخدادهای داستانی او نیز به قصهی حضرت یوسف شباهت زیادی دارد. رویای صادقه میبیند و خواب تعبیر میکند. برادرانش در کودکی به او حسادت کردهاند و در بزرگسالی به کمک او نیازمند شدهاند. نقش زلیخای داستان را رویا دختر صاحبخانهی روحانی بازی میکند. عبای روحانی، پیراهن یوسف را یادآوری میکند.
به نظر میرسد در تمام رمان، ذهن خواننده درگیر سیاگالش میشود. سیاگالشی که در باورهای مردم شمالی ایران ریشه دارد. به دور از دیدگاههای جزیی متفاوت، که در مورد سیاگالش وجود دارد، باور عام بر این است که سیاگالش انساننمایی قدرتمند است که از حیوانات مراقبت میکند. تا حدودی میتوان سیاگالش را معادل حضرت خضر دانست. چرا که در باور اسلامی، او هنوز زنده است و از طبیعت محافظت میکند. منتها سیاگالش در یک جا از خصوصیات سموئیل یهود پیروی میکند؛ سیاگالش هم حمایت کننده است و هم گاهی آسیبزننده میشود.
یوسف رستمی سیاگالش را در عالم رویا (یا واقعیت) میبیند. باور بر این است که اگر دیدار سیاگالش بازگو شود، موجب خشم سیاگالش میشود و آثار بدی از جمله رفتن برکت را به همراه دارد. سیاگالش به یوسف شیر میدهد و یوسف این را برای اهالی بازگو میکند. این فاش کردن راز سیاگالش تبعات ناگواری را برای یوسف رقم میزند.
قصهی شیخ مهدی زمانی از نو برای یوسف رستمی تکرار میشود؛ نویسنده بیآنکه مستقیم به فرجام گم شدن مهدی زمانی بپردازد، یوسف رستمی را در موقعیت عُزیر پیامبر قرار میدهد. منتها به جای خر، سگی از نژاد سگ هلالاحمر را همراه یوسف میکند تا به قصهی اصحاب کهف نیز پُلی زده باشد.
ابراهیم اکبری دیزگاه با انتخاب نام رمان، به خوبی توانسته یک باور بومی را در یک اثر داستانی ماندگار کند. باورهای بومی، گنجیهی ارزشمندی است که بیشتر با اسطورهها پیوند خورده. سازگاری اسطورهی سیاگالش با جغرافیا به خوبی در رمان مشهود است. به گمان نویسندهی این نوشتار، یکی از روشهای پرداختن به مضامین دینی، پررنگ کردن باورهای بومیِ در حالفراموشی است.
انتهای پیام/