زیدآبادی پیش از این که به سیبل فحاشیها بدل شود در مناظرۀ خود با عبدلله گنجی در «تحلیلی آسان» از کنار مسئلۀ فحاشیهای رکیک جنسی گذر کرد و فحش این نسل را "باد هوا" خواند. اما همین «باد هوا» طوفانی شد که او را مجبور به خداحافظی از سیاست کرد.
گروه اندیشه – کیاوش کلهر: احمد زیدآبادی یکی دیگر از چهرههای اصلاحطلبی است که کوشید تا صورتبندیاش از علل پیدایی اعتراضات اخیر و راههایی که برای عبور از آن لازم است را بیان کند. روایت او ترکیبی از ویژگیهای خلقی و سیاق مواضع او در تمام این سالها است و در چند خط پیشرو تلاش میکنیم تا این علتیابی او از اعتراضات اخیر را در کنار بخشی از حواشیای که اخیراً پیرامون برخی از مواضعش شکل گرفت، بررسی کنیم.
روایت یکطرفه با چشمان بسته
احمد زیدآبادی تا پیش از انتشار نامۀ خود به حامد اسماعیلیون، مانند دیگر همفکرانش تلاش داشت تا به علل پیدایی اعتراضات اخیر در کشور بپردازد. مواضع احمد زیدآبادی نیز حداقل در سطح چرایی بهوجودآمدن اعتراضات، شباهت بسیاری با علتیابی محمد قوچانی دارد. او در گفتوگویی که با روزنامۀ اعتماد داشت، مانند قوچانی، تلاش کرد تا این مسئله را پیش بکشد که فقدان احساس نمایندگی موثر بخش مهمی از مردم در بدنۀ حاکمیت، عامل ایجاد چنین اعتراضی بوده است: «نیرویی که در خیابان در حال اعتراض است، جوانان خشمگینی هستند که با محرومیتهای فراوانی رودررو هستند. جوانانی که نه فرصت شغلی دارند، نه مسکن دارند، نه امکان رشد برای آنها فراهم است، نه جدی گرفته میشوند و نه مطالبات آنها برای تصمیمسازان اهمیتی دارد. ...در شرایطی که حزب سیاسی فراگیری وجود ندارد، چهرههای اثرگذار نیز محدود شدهاند و عرصههای کنشگری نیز مسدود یا محدود شده، دیگر قدرتی برای چانهزنی وجود ندارد. اگر جوانان نمایندههایی داشتند، این نمایندگان میتوانستند با قدرت رایزنی و چانهزنی کنند و امتیازات لازم اخذ شود.»
زیدآبادی قریب به همین مضمون را در مصاحبهای که با ایلنا هم داشت، تکرار کرد: «امروز تقریباً همه نهادهای مدنی و سیاسی مستقل از دولت را ضعیف یا منحل کردند و به افراد خودی واگذار شدند که آدم احساس تنهایی میکند.»
او البته، علت پیدایی این فقدان نمایندگی را هم به "حاشیه رانده شدن اصلاحطلبان" دانسته و آن را بهصورتی ضمنی، علت بینمایندگی و در نتیجه اعتراض دانست است: «مشکل امروز این است که اصلاحطلبان از متن به حاشیه رانده شده، با محدودیتهای فراوانی مواجهند و اعتبار اجتماعی آنها خدشهدار شده است. ضمن اینکه تشکیلات منسجمی هم مانند دوران اصلاحات وجود ندارد.»
بنابراین احمد زیدآبادی بخش مهمی از نیروهایی که در خیابان و اعتراضات حضور داشتند را مانند دیگر همجبهۀ خود، جوانانی میدانند که نمایندهای برای اعمال خواستهایشان در قدرت ندارند. این صورتبندی عجیب و بدیع نیست؛ اما اشکالی که به موضع او مانند دیگر اصلاحطلبانی که از این منظر تلاش میکنند تا دامنۀ کنش و چانهزنی خود را توسعه دهند، وارد است، این است که علت این بینماینده شدن را مسکوت میگذارند.
نکتۀ عجیبی که در میان نظرات زیدآبادی وجود دارد، سلب عاملیت از اصلاحطلبان در آنچه که به قول خودش «رانده شدن از قدرت» میخواند است. بدین معنا که در صورتبندی او و سایر نیروهای اصلاحطلب از ماجرا، اصلاحطلبان، نیروهایی در نظر گرفته میشوند که بهرغم سعی وافر برای اصلاح نقایص سیستم، درنهایت با بیمهری و انحصار قدرت مواجه شدند. چیزی که با آنچه در میدان سیاست اتفاق افتاد چندان تطابق ندارد و البته تعمداً درنظر نگرفته نمیشود.
علاوه بر ناکارآمدی سیستماتیک آخرین دولت مدعی اصلاحطلبی که تا یک سال گذشته هم بر مسند قدرت بود، نقش «رادیکالیسم» اصلاحطلبان در رانده شدن از قدرت غیرقابل انکار است.
اصلاحطلبان، در تمام مدت کنشگریشان در بافتار قدرت، هرگز تلاش نکردند تا دایرۀ مشخص و پذیرفته شدهای برای خود تعریف کنند و میان رفتارهای مختلف سیاسی، از تلاش برای سرنگونی قدرت تا ورود به انتخابات و مشارکت در قدرت، نوسان کردهاند.
اما زیدآبادی بر این واقعیت میدانی و کنشهای اصلاحطلبان در وقوع آن چشم فرومیبندد و تلاش میکند تا بدون پرداختن به آن، تنها روایتگر نتیجه آن اقدام باشد و آن را به صورت یکطرفه و در قالب «تحلیلی آسان» صورتبندی پسینی کند.
زیدآبادی به شدت در تمام این سالها به پیشگرفتن عقلانیت، پرهیز از رادیکالیسم و توسعۀ منطق گفتوگو دعوت کرده است و نیروهای سیاسی را از مسئلۀ رادیکالیسم و خشونت برحذر داشته است. بنابراین نیک میداند که توسعۀ رادیکالیسم میتواند به چه عواقبی بینجامد؛ اما با این مفروضات، باز به چرایی این بینمایندگی که اتفاقاً ریشه در تندروی بخش مهمی از نیروهای اصلاحطلب دارد، بیواکنش بوده است.
عوارض جانبی تحلیل آسان
ورق گفتوگوها و موضعگیریهای متعدد زیدآبادی اما دقیقاً بعد از انتشار نامهاش به حامد اسماعیلیون در فضای مجازی برگشت. زیدآبادی کمی پیشتر، در متن کوتاهی با عنوان «برسد به دست حامد اسماعیلیون» تلاش کرد تا به صورت استدلالی و آرام نشان دهد که ورود کسانی مثل اسماعیلیون به عرصۀ سیاست، نه تنها درست، که میتواند مخرب هم باشد. او در متنش که به قول خودش تنها از جنس «بلاغ» بود، نوشت که او همیشه به دوستانش نیز توصیه کرده است که خشم خود را وارد کنش سیاسی نکنند و سیاست را به مانند یونانیان، از سنخ تربیت کردن اسب وحشی ببیند. او همین منطق را هم برای اسماعیلیون هم توصیه کرد و برای او نیز نوشت که چون به دلیل از دست دادن همسر و فرزندش داغدار است، بهتر است که وارد عرصۀ سیاست نشود: «بنابراین به آقای اسماعیلیون توصیه میکنم که با این حجم از خشم و کینهای که به حق به دل گرفته، وارد سیاست نشود. ...سیاست عرصۀ فرو نشاندن خشم و انتقامگیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین میشود و از همین رو، به کنشی کاملاً حسابشده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقامجویی نیاز دارد.»
کمتر از بیست و چهار ساعت بعد از این پست، زیدآبادی با چنان طوفانی از فحش و ناسزای حقیقی و رباتی مواجه شد که عطای حضورش در مجازی و سیاستورزی را به لقایش بخشید. او در پستی که با عنوان لحظۀ خداحافظی منتشر کرد، با زبانی که به وضوح نشان میداد که از حجم ابراز نفرتی که به سمتش روانه شده شوکه است، نوشت: «از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند. ...فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب ماندهام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح میدهم.»
بخشی از این شوکه شدن زیدآبادی را، صرف نظر از ملاطفت روحی و شخصیت آرام او میتوان بر این سبیل تحلیل کرد که او بیش از آن که از واکنشها شوکه شده باشد، گویی از حجم ناشناختگیای که سالها بواسطۀ "تحلیلهای آسان" از سیاست و جامعه ارائه میداد، شوکه شده است.
زیدآبادی، سالها برای سختترین پرسشها هم پاسخهای آسانی در جیب خود آماده داشت. سیاق مواضع او در تمام این سالها نشان میدهد که او با پرسشهایی از پیش آماده، همیشه از چالش و رویارویی با پرسشهای دشوار امتناع میجست. همین موضع البته به او این امکان را میداد که همیشه در میان نیروهای سیاسی، امکان حفظ فاصله مطلوب داشته باشد؛ او حتی میتوانست فاصلۀ خود را با اصلاحطلبان نیز همیشه تنظیم کند.
حالا اما دقیقاً زمانی که بیش از همیشه، به نظر میرسید که وقت محک پاسخهای آمادۀ او است، بخشی از واقعیت میدان که اتفاقاً در نسبت با خودش چرخید، او را شوکه کرد. زیدآبادی گویی بیش از رفتار کسانی که صریحاً به رویش آوردند که از او و مانند او گذر کردهاند، از خود و تحلیلهای سالیانش شوکه شده است. زیدآبادی انسانی با قابلیت تعامل بالا و البته قابل احترام است، اما دقیقاً کافی است که آخرین نمونه از نگاههای سادۀ او به میدان را به خاطر بیاوریم. او حدوداً یک هفته پیش از این که به سیبل فحاشیها بدل شود در مناظرۀ خود با عبدلله گنجی، در «تحلیلی آسان» از کنار مسئلۀ فحاشیهای رکیک جنسی گذر کرد و فحش این نسل را "باد هوا" خواند. اما دقیقاً کمی بعد از این حرف، همین «باد هوا» که او تعمداً یا از سر سادهبینی و تلاش برای تقلیل مسئله میل به نادیده گرفتنش داشت، طوفانی شد که او را مجبور به خداحافظی کرد؛ بماند که حتی حوصله نکرد که بر سر خداحافظی خود هم کامل بماند.
انتهای پیام/