امروز پنجم شهریور است، روزی که در تقویم به نام روز ملی «کشتی» نامگذاری شده، بهانهاش نیز تولد جهانپهلوان تختی است، مرد بیتکرار تاریخ ورزش ایران.
به گزارش خبرنگار ورزشی ، روزگاری، بسیار از همدورههای «آقا تختی» و گوششکستهها در مورد چرایی ماندگاری او پرسیدم، هر کسی چیزی گفت، اما یک جمله بیش از همه به دلم نشست: «حتما آدم خوبی بوده که خدا اینقدر به او عزت داده است»
این سادهترین، بیآلایشترین و شاید صادقانهترین تعریفی بود که میشد از تختی بزرگ داشت. مردی که خودش هم ساده بود، ساده زندگی کرد، اما ساده نمرد... تعریفی در دسترس، قابل فهم برای عموم، بدون آنکه چیز زیادی از زندگی نسبتا کوتاهش بدانند.
مردی که زیباترین تعریف در موردش شاید همین جمله کوتاه باشد که «او خودش بود» آن هم در جامعهای که از خود بودن، فرار میکند، نقاب میزند، هر روز به رنگی و لعابی درمیآید.
غلامرضا تختی روز پنجم شهریور 1309 در جنوب تهران به دنیا آمد، تا روزی که بر سکوی جهانی برود، سختی زیادی را تحمل کرد، مثل خیلی از قهرمانان کشتی، از خانوادهای نسبتا ضعیف به لحاظ مالی، با زمین خوردنهای بسیار که همین سرعت پیشرفتش را اندک ساخته بود، به طوری که خودش سالها بعد که خاطراتش را به زبان آورد، گفت یک سالی که برای کار به جنوب کشور رفته و آنجا تمرین کشتی هم میکرد، هیچ پیشرفتی نداشت و چیزی به داشتههایش اضافه نشد اما همین کشتیگیر کم استعداد تمرینات جنوب کشور، با پشتکاری وصفناپذیر، صاحب رکوردهایی در ورزش ایران شد که بعضیهایش همچنان دست نخورده باقی مانده است و از آن رکوردها و قهرمانیها مهمتر اینکه 9 دهه گذشته از تولدش، همچنان او بزرگمردی است که نامش بر پیشانی ورزش ایران میدرخشد.
جهان پهلوان تختی، یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارمی در چهار دوره حضور در المپیکهای 1952 هلسینکی، 1956 ملبورن، 1960 توکیو و 1964 رم به دست آورد.
علیاکبر حیدری که در المپیک رم با تختی همتیمی و هم اتاق بود، قبلا در خصوص جهانپهلوان تختی به خبرشناسگفته بود: «مرد بزرگی بود، یک قهرمان مردمی. البته مدتی بود که تمرین نمیکرد، کشتی را تقریبا کنار گذاشته بود اما به خاطر دل مردم و اینکه کادرفنی از او خواسته بود، به تیم ملی برگشت. وقت زیادی نداشتیم، شاید یک ماه و نیم آماده هم شد. عباس زندی سرمربی تیم بود. چند نفر را گذاشته بود کنارش که با او تمرین کنند و آماده شود. تختی با آمادگی به رم آمد، اصلا تمام فکرش طلای المپیک بود...کسی باورش نمیشد که او باخته باشد... من وزن بدنم بالا بود و باید سر وزن میرسیدم، به خاطر همین من را با تختی و مهدیزاده هم اتاق کردند که آرام و پیشکسوت بودند و من راحتتر سر وزن برسم. تختی بعد از باخت نمیتوانست بخوابد. شبها چند بار از خواب میپرید و می گفت «جواب ملت را چه بدهم، آمده بودم که برایشان مدال بگیرم.» روی برگشتن به ایران را نداشت، گفت بلیتش را جوری گرفتند که چند روز بعد از تیم برگردد. جالب بود که او چند روز با تاخیر به ایران برگشت و برای ما که مدال گرفته بودیم اینقدر جمعیت به فرودگاه نیامده بودند که برای تختی آمد.»
تختی از جهانی 1951 هلسینکی تا 1966 تولیدو در عضویت تیم ملی بود، تداوم دوره قهرمانیاش نیز یکی از رکوردهای منحصربه فرد اوست، جای هیچ مدالی در کلکسیون افتخارات تختی خالی نیست. با مدال و بیمدال به قلبها رفته بود، چه وقتی از المپیک رم دست خالی برگشت و چه بعد از ناکامی در تولیدو، در ایامی که اعلام بازنشستگی کرده و به خاطر مصلحت تیم به جهانی رفته بود، مردم حتی بیشتر از قبل دوستش داشتند. کدام قهرمان را سراغ دارید که مردمش بعد از ناکامی برایش بنویسند: «برای آنکه قهرمان نگرید، بخندیم»؟
روح جوانمردی و پهلوانی او همچنان در کوچه پس کوچههای خانیآبادنو جاری است.
چه خوب که بعد از دههها تمرکز روی چگونه مردن او، سرانجام تولدش به تقویم رفت تا چگونه زیستنش مورد توجه قرار گیرد.
مرد بیتکرار تاریخ ورزش ایران که شاعر خوب گفته است: «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را... تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید» و تاریخ نشان داد که کسی در ورزش ایران بعد از او، جهان پهلوان نشد.
انتهای پیام/