فاطمه معتمدآریا در مصاحبهای گفته است که حذف سکس، الکل و خشونت بعد از انقلاب ایران مایه افتخار و رشد سینمای ایران شد. اما این رشد نتیجه انقلاب اسلامی و تفکر دینی آن است نه مدیرانی که تلویحاً آنها عاملانش معرفی شدهاند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ، صحبتهای تازه فاطمه معتمدآریا بازیگر سینما و تلویزیون ایران، بار دیگر توجه ما را به تحول سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی جلب کرد. درباره سرنوشت سینمای ایران از قبل تا بعد از پیروزی انقلاب صحبتهای فراوانی شده است و همیشه یکی از موضوعات داغ و جذاب بوده. تفاوتها و تغییراتی که سینمای ما قبل از انقلاب داشته خصوصاً در موضعهایی مانند پوشش و مسائل مذهبی یکی از مواردی است که عموماً بر سر زبانها است.
سینمای قبل از انقلاب در سالهای آخر نظام سلطنتی پهلوی، بیشتر در فضایی بهسر میبرد که با اخلاق همراه نبود و مردم نیز از تماشای این فیلمها چندان راضی نبودند. در این شرایط، انقلاب اسلامی پیروز شد و برخی گمان بردند که سینما برای همیشه نابود خواهد شد. اما سخنان امام خمینی (ره) در بهشت زهرا نشان داد که نه تنها انقلاب و جمهوری اسلامی ایران با سینما مخالف نیست بلکه حامی آن است؛ تنها انقلاب با فساد و فحشا مخالف است.
این رویکرد همان چیزی است که معتمدآریا در صحبتهای خود به آن اشاره میکند و میگوید که «در سالهای پس از انقلاب، سه عامل کلیدی فیلمنامه یعنی سکس، خشونت و الکل از آنها حذف شد که موجبات افتخار و رشد سینمای ایران پدید آمد. سه عاملی که در تمام جهان معیار اصلی سینما بود، در ایران حذف شد و بهجای آنها، ارتباط انسانی، فرهنگ، شعور و هویت جایگزین شد. این اتفاق سبب شد تا سینمای ما در دهه 60 و 70 در جهان تحتعنوان سینمای ایران شناخته شود، همچنانکه جهان، سینمای آمریکا را تحتعنوان سینمای هالیوود میشناسد، از سینمای ما نیز تحتعنوان سینمای ایران نام میبرد.»
نکته درستی که این بازیگر بیان میکند دقیقاً صحبتی است که سال قبل حامد سلیمانزاده داور جوان ایرانی در جشنوارههای داخلی و خارجی از جشنواره فیلم کن به ما گفت. او در آن مصاحبه یادآور شد که «سینمای ایران برای کن و فرانسه سینمای بسیار جذابی است و از اینهمه علاقه به سینمای ایران شوکه شدم، علت این است که آنان سینمای ایران را سینمایی بااخلاق و خالص میدانند که نمیخواهد از روابط غیراخلاقی و خشونت به رویکردهای زیباییشناختی برسد و در عین حال انتقادات اجتماعی درستی را مطرح میکند». هرچند که در سالهای اخیر حجم کمدیهای با سطح نازل باعث شد تا شاهد فیلمهایی باشیم که در آنها اخلاق زیر سؤال رفته است.
این بازیگر سینمای ایران در بخش دیگری گفته است: «در نیمهدوم دهه 70 و مشخصا از سال 76 به بعد، یک سقوط اساسی در سینمای ما اتفاق افتاد و آن اینکه، مدیران سینمایی که ما را عین کودک نگهداری کرده بودند و ما را به سن نوجوانی رسانده بودند، در اوج شکوفایی، ما را ترک کردند و زیرپای ما خالی شد و این نهال تازه رشدیافته و پر از شکوفه، میوههایش نارس شد. بخش زیادی به دلیل سیاستهایی بود که اتفاق افتاد. به ما یاد داده بودند راهرفتن را اما ما هنوز پایمان محکم نشده بود که ما را رها کردند و سینما، سلیقهای شد و ما فهمیدیم هرکسی به اندازه توان خودش میتواند راه برود، اینطور شد که ما دیگر نه مدیر دلسوزی داریم، نه مدیر بافرهنگی داریم، نه مدیری داریم که بتواند ما را کنترل و راهنمایی کند.»
بهنظر میرسد دیدگاه وی این است که آنچه مایه افتخار و رشد سینمای ایران عنوان شده نتیجه سیاستهای مدیران آن دوران است؛ اما باید گفت این رویکرد در سینمای ایران ناشی از اقدامات و سیاست دولتها و مسئولین سینمایی بعد از انقلاب نیست بلکه ناشی از رویکرد کلی حاکمیت نظام است که آنها تنها مجریان این سیاستها بودهاند. امام خمینی از همان ابتدای انقلاب درباره سینما صحبت کردند که نشان میداد به این پدیده بزرگ و مهم دنیای جدید توجه جدی دارند. تحسین فیلمهایی مانند «گاو» ساخته داریوش مهرجویی توسط این عالم دینی نشان میداد که او سینما را فراجناحی و با نگاه و زاویه دید فکری و فرهنگی بررسی میکند. این در حالی بود که شاید نسبت قوی میان نویسنده و سازنده این فیلم در آن روزها با جریان انقلاب دیده نمیشد و همین نشان دهنده نگاه غیرسیاسی اما فرهنگی و اندیشهمحور بنیانگذار جمهوری اسلامی به سینما بود.
نمایی از فلیم «گاو»
در ادامه باید گفت که آنچه که به سینمای ایران بعد از انقلاب در برهههای مختلف ضربه زد اتفاقاً رویکرد سلیقهای و خودپسندانه مدیران سینمایی از دهه 60 تا به امروز است. البته مدیران در اجرای درست و صحیح سیاستها نیز نقش داشته و دارند اما آنچه که معتمدآریا در صحبتهای خود آن را نشانه هویت میداند ناشی از چیزی است که در سطور قبل بیان شد. سینماگران قبل از انقلاب حال با تحولی که در کشور رخ داده بود، بیشتر به سمت فیلمهایی رو میآوردند که با فرهنگ و محتوای ملی و آیینی ما همسو بود. برخی نیز که قبل انقلاب فیلمهایی با فضا و نگاه تجاری موسوم به فیلمفارسی میساختند نیز رفته رفته با ساخت فیلمهای انقلابی-سیاسی و حادثهای و حتی خانوادگی دغدغههای والاتری را دنبال میکردند. فیلمهای مرحوم حاتمی ناشی از سیاستهای سینمایی آن دوران نیست بلکه این خود حاتمی بود که جوشش هنری و ملی داشت. ناصر تقوایی اگر آن دوران فیلم «ای ایران» را ساخت بر اثر حس و عرق میهندوستی او بود. البته بیشک در این بین تعامل و همفکری رخ داده، اما اینکه آثار فرهنگی-ملی را نتیجه و خروجی مدیران دهه 60 بدانیم، کملطفی به سینما و سینماگران دهه مهم و سرنوشتساز این دهه است.
فیلم «ای ایران»
اتفاقاً مدیران آن سالها بیشتر به دنبال سینمای معناگرا و تفلسفگرایی بودند که الگوهای خود را فیلمهای اروپای شرقی مانند آثار پاراجانف و تارکوفسکی میدید. معنویتی که آنها میگفتند عرفان انقلاب را در قاب سینما میتوان در آن دید. این نگرش برخلاف آنچه که برخی میپندارند، هیچ نسبتی با فرهنگ و هویت ملی و دینی ما نداشت. این نگرش همان رویکردی است که خانم معتمدآریا آنها را فیلمهای فرهنگی و باهویت ایرانی میداند که اتفاقاً نه تنها نسبت خاصی با فرهنگ ما نداشتند و بهشدت ضدمخاطب بودند بلکه بهعنوان سینمای روشنفکری شناخته میشدند. بله اگر قرار باشد بهدنبال خروجی مدیران دهه 60 باشیم این سینما خروجی آنها است. حسین معززینیا در مصاحبهای میگوید: "گروه دیگری از افراد که به مخالفت با آراء آوینی پرداختند جمعی از روشنفکران بودند که طرفدار گرایش عرفانزده و ضدمخاطب در سینما بودند و برداشتهای خاص خود را داشتند که آوینی نیز به شدت به آنها حمله کرد. فیلمهایی مثل هامون، نار و نی، نقش عشق، فیلمهای کیارستمی، امیر نادری و... همه اینها از جمله این فیلمها بودهاند." این منتقد سینما در کتابی که سال گذشته به اسم " سینما و افقهای آینده" نوشته است، بهطور کامل دیدگاه مدیران آن دوران را که حامی چنین سینمایی بودند را شرح داده و میگوید که آنها به این سبک از سینما طراز میبخشیدند، دوستش داشتند و خودشان به آن جایزه میدادند و حتی در آن بازی میکردند!
آن آقایان از قضا در بعد سیاسی و انقلابی هیچ تفکر و ایده جدی نداشتند. موضوعاتی چون مبارزه با استعمار و امپریالیسم برای آنان هیچ اولویتی نداشت. صحبتهای مهدی کلهر ریشه این تفکر را در جریان اصلاحات و رئیس آن که سکانداری وزارت فرهنگ و ارشاد را داشته است میداند. او در مصاحبه با ما در سالهای قبل در این باره گفت: وقتی انقلاب پیروز شد دو سه سال بعد سینمای ضد اسلام شروع شد نه ضد انقلاب ایران، ضد اسلام سیاسی شروع شد. صحنههای تکاندهنده جذابی در این سینما وجود داشت که نامش را میگذارم داعش سینمایی؛ یعنی داعش 30 سال قبل از خودش در سینما تولید شد. من نامه نوشتم و فیلمها را ضمیمه کردم و برای رئیس دولت اصلاحات فرستادم. گفتم که از الان باید به فکر باشید و سینمای ضدامپریالیسمی را به جریان بیندازید. به من گفت که به امام بگو! به او گفتم: به امام بگویم میگویند آخر من که وزیر ارشاد نیستم. بعد هم گفتند که نامهات را فرستادم به دفتر امام.
محمد بهشتی در مصاحبهای با همشهری در سال 1387 به صراحت میگوید که آوینی در سالهای آخر عمرش و از قضا در جشنواره فیلم فجر که داور آنجا بوده و من هم دبیرش، دیدگاهش کلی تغییر کرده بود و حتی به او گفتم که از ما هم لیبرالتری و او هم گفته که بله در مواقعی باید اینگونه بود. او تلویحاً جوری در آن مصاحبه صحبت میکند که آوینی شاید از انتقادات جدیاش به بهشتی و تفکر وزیر فرهنگ آن دوران یعنی سیدمحمد خاتمی هم عذرخواهی کرده باشد: آن زمان در 3-2 سال آخر مدیریت فارابی، مرحوم آوینی با ما در تماس بود و اصلا از آن حرفها نمیزد و این تغییر را علنی ابراز میکرد و این ناشی از همان شجاعت بود. ما هم در پاسخ به انتقادات آن زمان، نظراتمان را علنی میگفتیم.
اما گویا آقای بهشتی فراموش کرده است که متن مکتوب و مستند شهید آوینی و تاریخ نگارش آن را یعنی دقیقاً در همان روزهای آخر که مدعی است نظرش از حرفهایی که علیه جریان او زده است را ببیند.
شهید آوینی با نقد جدی بر 10 سال مدیریت سینمایی انوار و بهشتی میگوید: "ما در جست وجوی چه هستیم؟ جلوه فروشی و شهرت طلبی؟ تکنیک برتر؟ کسب وجهه دموکراتیک در نزد غربیها و غربزدگان؟ پرورش سینماگرانی که بتوانند جوایز جشنوارههای از ما بهتران را درو کنند؟ اعتراف به 10 سال اشتباه؟! از بین بردن و انکار همه دستاوردهای گرانقدر 8 سال دفاع مقدس؟... و یا همراهی و همزبانی با امتی که علمدار مبارزه برای احیای اسلام در سراسر جهان هستند؟ کدام یک؟".
تحلیل و بررسی مدیریت سینمایی آن دوران البته مجالی جداگانه میخواهد. اما آنچه که در اینجا اهمیت داشت، اشاره به این مهم بود که جریان سینمای اخلاقگرای ایران اولاً نتیجه انقلاب و تفکر دینی آن است نه مدیریت سینمایی دهه 60، ثانیاً اتفاقاً آنچه به عنوان محصول سینمایی آن سیاستها با عنوان سینمای هویتمند ایرانی خوانده میشود، فیلمهای عرفانزده و روشنفکرمآبی است که کمتر ریشه در فرهنگ و هویت ایرانی دارد. شاید بتوان آنها را شاخهای از سینمای فرهنگی و استعلایی خواند اما فیلمهایی که بهعنوان سینمای نمونه و طراز بعد از انقلاب از آنها یاد کرد، نیست.
/نویسنده: محمدباقر صنیعی منش/
انتهای پیام/