نتایج یک تحقیق نشان میدهد تنها بخشی از دانشآموزان مقطع دوازدهم توانستهاند از «مرز بیسوادی» در مهارتهای زبان فارسی عبور کنند؛ این در حالی است که ایران در قیاس با ژاپن و فرانسه بیشترین زمان را برای آموزش زبان ملی اختصاص میدهد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی ، . کافی است به برخی از صوتهایی که دانشآموزان از خواندن یک شعر یا درکشان از یک مطلب ادبی یا یک متن ساده به گروه کلاس ارسال کردهاند، گوش دهید. به نتایج جالبی میرسید، دانشآموزان ایرانی حتی در برخی موارد از پس خواندن یک شعر ساده هم برنمیآیند. به نظر میرسد بحث «آموزش زبان فارسی» در نظام آموزشی ما همچنان سهلِ ممتنع است؛ هم میدانیم چه میخواهیم و هم نمیدانیم.
علاوه بر مشاهدات میدانی، یافتههای علمی و بررسیهای میدانی حکایت از آن دارد که دانشآموزان ایرانی در تمامی مهارتهای زبانی زبان فارسی به سطحی دست نیافتهاند که در نظام آموزشی انتظار میرفت. هرچند کارشناسان طی سالهای اخیر این خطر را هشدار دادهاند، اما به نظر میرسد در حال حاضر برنامه منظم و دقیقی برای برونرفت از شرایط فعلی در آموزش و پرورش ترسیم نشده است.
تحقیقات پژوهشگران نشان میدهد که این معضل مربوط به یکی دو سال گذشته نبوده و مسئلهای ریشهدار است. یکی از جدیدترین تحقیقاتی که در این رابطه منتشر شده، مقالهای تحت عنوان «ارزشیابی بروندادهای نظام متوسطه کشور از منظر مهارتهای زبانی و ادبی» در سال 1400 است که به قلم مریم دانشگر، استادیار گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی نوشته شده است. دانشگر در این مقاله که با بررسی میدانی در میان هفت استان آذربایجان شرقی، کردستان، کهگیلویه و بویراحمد، مازندران، فارس، مرکزی و یزد، 609 دانشآموز دختر و پسر پایه دوازدهم را در رشتههای تحصیلی انسانی، تجربی و ریاضی در دو هزار و 415 آزمون سنجش مهارتهای زبانی شامل خواندن، نوشتن، شنیدن و سخن گفتن بررسی کرده است.
نتایج تحقیق فاصله زیادی با اهداف آموزشی دارد؛ بنا بر آمار و بررسیهای صورت گرفته، دانشآموختگان در هیچ یک از مهارتها به امتیاز لازم برای دستیابی به سطح تسلط بر مهارتهای زبانی دست نیافتهاند و در سه مهارت «نوشتن»، «شنیدن» و «سخن گفتن» موفق به دریافت امتیاز کمینه و عبور از سطح ناتوانی شدهاند. این بررسی نشان میدهد بهترین نتیجه به مهارت «نوشتن» با 59.76 درصد و ضعیفترین نتیجه به مهارت «خواندن» با میانگین 49.53 درصد تعلق یافته است. با این توضیح که این ارزیابی براساس آزمون اَمزا صورت گرفته است. در این آزمون، امتیاز «تسلط زبانی» معادل کمترین امتیازی است که دریافت آن تسلط نسبی فرد را بر مهارتهای چهارگانه تأیید میکند. نمره معیار در آزمونهای 100 نمرهای 60 و برای آزمونهای 20 نمرهای، 12 در نظر گرفته شده است.
دانشگر در این تحقیق، به دانشآموزان بسنده نکرده و با بررسی میدانی، میزان مهارت دانشآموزان در چهار استان آذربایجان شرقی، مازندران، فارس و مرکزی را از نظر متخصصان نیز بررسی کرده است. در این بخش او عمدتاً به سراغ معلمان پایه دوازدهم رفته و با طرح پرسشنامه، به بررسی میزان مهارتهای دانشآموختگان این استانها از نظر آنها پرداخته است. به گفته متخصصان؛ گرچه نیمی از جمعیت دانشآموختگان قادر به درک خواندههای خود در موضوعات عمومی بودهاند، با این حال، درک معانی ضمنی و واقعی کلام با توجه به بافت زبانی برای بیشتر آنها رخ نمیدهد؛ به زبان سادهتر: آنها قادر نیستند به لایههای زیرین معانی و مفاهیم کلام گوینده یا متن دست یابند. به اعتقاد آنها؛ تنها 30 درصد، یعنی کمتر از یکسوم جمعیت دانشآموختگان قادر هستند آموزشهای ادبی خود را کاربردی کنند و در راستای بیان مفاهیم و تجربههای اجتماعی عصر خود از آنها بهره گیرند.
نظر کارشناسان در بخش «نوشتن» نیز بیانگر آن است که کمتر از نیمی از دانشآموزان توانایی مکتوب کردن اندیشهها و افکارشان را دارند. همچنین کارشناسان معتقدند، در پایان دوره تحصیلات متوسطه، دانشآموختگان قادر نیستند پس از شنیدن یا خواندن یک مقاله، خلاصهای از آن را بنویسند. به نظر آنها دانشآموزان در پایان دوره متوسطه قادر نیستند نیازهای نوشتاری خود را برطرف کنند و در نوشتن متون امروزی از نظر املا و دستور زبان تسلط ندارند.
همچنین آنها میگویند تنها نیمی از دانشآموختگان قادر به درک پیام صحیح در بخش «شنیدن» هستند و در بخش «سخن گفتن» نیز حاکی از آن است که آنها توانایی لازم برای روانخوانی صحیح از متون ادبی را ندارند و فاقد تسلط کافی برای استفاده از زبان معیار در بیان افکار خود هستند.
بخش دیگری از تحقیق دانشگر به بررسی متغیر جنس در کسب مهارتهای زبانی اختصاص دارد که نتایج آن نیز قابل تأمل است. نتایج دادهها جالب است: دختران در تمامی مهارتهای چهارگانه زبانی شامل خواندن، نوشتن، شنیدن و سخن گفتن بالاتر از پسران است؛ با این حال پاشنه آشیل هر دو گروه، مهارت «خواندن» است. هرچند دختران در این بررسی وضعیت بهتری از پسران در مهارت خواندن داشتند، اما فقط توانستهاند کمینه نمره قبولی برای عبور از مرز بیسوادی را دریافت کنند و آنها نیز به حد تسلط بر مهارت خواندن نرسیدهاند. جالب اینجاست که یادآوری کنیم این بررسی در میان دانشآموختگان مقطع دوازدهم انجام شده است؛ یعنی افرادی که خود را در آستانه ورود به دانشگاه میبینند.
دانشگر در تحقیق دیگری به سراغ دانشآموزان تهرانی رفته است. او در این بررسی که 366 نفر از دانشآموزان هفت منطقه از تهران را مورد ارزیابی قرار داده، به این نتایج رسیده است:
- نمره میانگین دانشآموختگان از سطح معیار به طور معناداری پایینتر است. کمترین نمره میانگین به مهارت «خواندن» و بیشترین نمره میانگین به مهارت «سخن گفتن» تعلق دارد.
- در تمام مهارتها، عملکرد دخترها از مطلوبیت بیشتری برخوردار بوده است.
-واکاوی نتایج این ارزشیابی، ناتوانی آموزش و پرورش را در استفاده از ظرفیتهای کنونی نشان میدهد؛ شفاهی شدن نسل جوان، عدم توانایی کافی در درک خواندهها و شنیدهها و نیز نارسایی منطقی و ساختاری نوشتهها میتواند علاوه بر ایجاد بدفهمی و تضعیف گفتمان بیخدشه میان فرهنگهای متفاوت داخلی و خارجی، به بروز آسیبهای جدی در سرنوشت علمی جامعه که مبتنی بر مکتوب کردن اندیشههای علمی است، بینجامد.
تحقیق با تمرکز بر اینکه دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی در دورههای گوناگون تا چه اندازه بر مهارتهای زبانی تسلط دارند، کمتر انجام شده است. عمده تحقیقات انجام شده، بر یکی از مهارتها تمرکز داشتهاند. با این حال نگاهی به سوابق پژوهشی در این زمینه، ما را به مقالات دیگری نیز میرساند که نشان میدهد ضعف در مهارتهای زبانی ریشهدار بوده و مربوط به سالهای اخیر نیست؛ زخمی کهنه است که درمانی برای آن صورت نگرفته و ظاهراً تا اینجای کار، بنایی نیز برای درمان دیده نمیشود.
به عنوان نمونه مقاله حسن پاشاشریفی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد، ما را به نتایج جالبی میرساند. او در تحقیقی که نتایج آن در فصلنامه تعلیم و تربیت منتشر شده، دانشآموزان پایه چهارم و پنجم ابتدایی و اول و دوم و سوم راهنمایی تحصیلی سراسر کشور(29 استان) در سال تحصیلی 78-79 را بررسی کرده است. در این تحقیق سه منطقه آموزشی برخوردار، نیمهبرخوردار و محروم به طور تصادفی در استانهای مختلف انتخاب شده که در مجموع 126 هزار و 950 نفر بررسی شدهاند. پاشا شریفی در «سنجش ملی پیشرفت تحصیلی زبان فارسی» به نتایج قابل تأملی میرسد:
-عملکرد دانشآموزان پایههای چهارم و پنجم ابتدایی و دوره راهنمایی در خواندن و فهمیدن، درک معنا و کاربرد کلمهها، دستور زبان و آیین نگارش و کل آزمون، در سراسر کشور و اغلب استانها پایینتر از حد متوسط است.
-عملکرد دانشآموزان کل کشور در خرده آزمون درک شنیداری در پایههای پنجم ابتدایی و اول راهنمایی بالاتر از حد متوسط است؛ در حالی که عملکرد دانشآموزان سایر پایهها در این خرده آزمون پایینتر از حد متوسط است.
-در مجموع میزان یادگیری و مهارت دانشآموزان پایههای مورد بررسی در جنبههای گوناگون زبان فارسی ضعیف و از حد مورد انتظار پایینتر است.
تداوم ضعف در مهارت «خواندن» در حالی است که ساختار و برنامه آموزشی در مدارس عمدتاً بر تقویت این مهارت متمرکز است. نتایج تحقیقات میتواند ما را به این گزاره برساند که هدف برنامه آموزشی با نتیجهای که در پی داشته، چندان هماهنگ نیست. بسیاری از کارشناسان، دلایل مختلفی را برای بروز این نتیجه برمیشمارند که در اکثر آنها، ضعف در منابع درسی تکرار شده است. به عنوان نمونه، هرچند در رشتهای مانند علوم انسانی بیشترین تمرکز بر خواندن و درک مطلب متون نظم و نثر کلاسیک است، اما دانشآموزان این رشته به سطح توانایی که نظام آموزشی انتظار آن را در این مهارتها دارد، نمیرسند.
آمارهای تأملبرانگیز این تحقیقات در حالی است که ایران در قیاس با کشورهای ترکیه، فرانسه، ژاپن، هند و ایتالیا، رتبه دوم را به لحاظ زمانی داراست که برای آموزش زبان ملی در قیاس با کل زمان آموزش در سه پایه اول ابتدایی اختصاص میهد:
با گسترش رسانهها و تأثیرگذاری آنها بر ذهن و زبان عامه مردم، تغییر نحو و رسمالخط در شبکههای اجتماعی، حل شدن و کنار رفتن فرهنگهای بومی در دهکده جهانی در کنار کاستیهایی که نظام آموزشی در قبال زبان فارسی با آن روبروست باید گفت زبانی که میراثدار حوزه تمدنی ایران و اسلام بوده، امروزه در تنگنای غریبی به سر میبرد. در کنار همه این عوامل، باید از فرهنگی یاد کرد که امروزه بسیاری از خانوادهها با آن زیست میکنند و آن، بیتوجهی به زبان ملی و تشویق فرزندان به یادگیری زبان دوم و سوم است. در میان دانشآموزانی که شاید نتوانند به راحتی از پس خواندن یک متن ادبی فارسی برآیند، هستند افرادی که انگلیسی یا آلمانی را به اصطلاح مانند بلبل صحبت میکنند. همه اینها گویا حکایت از آن دارد که میراثداران خوبی برای پاسداشت نیاکانمان نیستیم؛ قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری.
چرا دانشآموزان ایرانی به «زبان فارسی» مسلط نیستند؟/ غربت زبان ملی میان خویش و بیگانه
انتهای پیام/